می پرست

اگر آتشی نیست آبم دهید... ندارید آبی شرابم دهید

می پرست

اگر آتشی نیست آبم دهید... ندارید آبی شرابم دهید

دلنوشته های یک محتضر

دنبال کنندگان ۶ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین مطالب

۶ مطلب در اسفند ۱۳۹۹ ثبت شده است

هنگام مستی است خم باده ات کجاست

زان می بگو که جنون در برش گداست

 

ما را تب الهه پرستی گرفته است

شاید خداست آنکه ملقب به مرتضی ست

 

امشب جنون به دیده ما موج می زند

این محتضر غریق به بحر خم شماست

 

امشب سرم به سوی نجف سجده می رود

حیدرپرست شو که بدانی دلم کجاست...

 

محتضر اصفهانی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ اسفند ۹۹ ، ۱۴:۲۶
جلال نصراصفهانی

در خانه ما شراب باید باشد

سودای سری خراب باید باشد

یعنی که به دیوار و در و چینه ما

عکس رخ بوتراب باید باشد

 

محتضر اصفهانی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ اسفند ۹۹ ، ۱۴:۱۰
جلال نصراصفهانی

باز افکار نیمه شب آمد
خاطرات می و رطب آمد                                    
مست رفتم سراغ شیخ محل
استخاره زدیم و لب آمد     

 

محتضر_اصفهانی                           
                                                 

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ اسفند ۹۹ ، ۱۰:۲۹
جلال نصراصفهانی

بدان "یا علی" نان و آب من است
شراب من است و کتاب من است

تو ای غم مرا لحظه ای وا گذار
که امشب شب بوتراب من است

چنانی که من مدح او می کنم
عذاب الهی عقاب من است

اگر "یا علی" "یا علی" "یا علی"
گناه من است و ثواب من است،

به میزان و محشر چو وارد شوم
همین "یا علی" ها جواب من است

علی ربـه  و علی دینه ...
یقینا بدان در حساب من است

بدان "محتضر" لحظه احتضار
در آغوش او پیچ و تاب من است

 

#جلال_نصر_اصفهانی
#محتضر_اصفهانی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ اسفند ۹۹ ، ۱۰:۰۶
جلال نصراصفهانی

ای "محتضر" خموش
دمی فارق از خیال شراب طهور باش
حق میدهم به تو
دیدار گنبد نجف و صحن حیدر و ...
حق میدهم به تو اما صبور باش...
تصویر لحظه ی خوش دیدار کوی یار
آن لحظه ی سلام
آن اشک مستدام
بوی خوش شراب از موی بوتراب
یک خمره بزرگ
لبریز از شراب
آن حالت خراب
مستی بی حساب...
حق می دهم به تو.....
یک بوسه بر زمین
 رخصت ز اولیا
ایوان مطّلا....
بالای میکده بر سردرش زده
حی علی الدخول! مخمور می زده
اذن دخول من: 
صلو علیک یا مولای پرده پوش
رخصت بده به من ای پیر می فروش
آوای دلکشِ داخل شو و بنوش...
حق می دهم به تو...
وارد که می شوی
مستان به گرد هم
مژگان و دیده نم,
خَمّار در میان,احکام می پرست
انشا کند به مست
مخمور با نشاط... او مدح میکند
بر پیر می فروش
مستان منگ و مات...
خون در رگانشان
چون می  به خمره ها
سخت آمده به جوش...
مستان منگ و مات.. هو هو کنان به ذات
اندر جواب آن مخمور با نشاط
یک عده فارسی و
یک عده هم عرب
فرقی نمیکند,
انگور با عنب
حق میدهم به تو...
در داخل حرم
ساقی نشسته است
آدم شده مرید
مخمور نوح مست
اطراف او پر از
 کاسه شکسته است...
مستان به گرد او
طوف خدا کنند...
یک کعبه ی غریب..
یک حالت عجیب..
شباک باده خیز
تزئین شده همه زانگور های ریز
حق می دهم به تو...
گر بر دلی خراب, ساقی نظر کند
بیچاره میشود,
یک جام ارغوان در دست ساقی است
هر کس از او خورد,دیوانه می شود
یک جرعه زان سبو, بَد مست خورده است
مرتد شده زدین, گشته علی پرست...
در کنج میکده
 بد مست می زده
با هوش آمده!!!!! بر دوش می رود...
آن سوی میکده , پیر قدح به دست
فریاد میزند:  کای ساقی گرام
 ای بحر نا تمام
انی رایتک فی مجلس الالست...
مستان به یک صدا, قالو بلی کنان
در سجده ی سپاس
بر خالق الست....
در سر هوای آن میخانه مانده است...
زان باده ی کهن, 
مست اند مرد و زن
حق می دهم به تو ,ای قلب بی قرار, 
حق می دهم به تو...
لا یمکن الفرار...

#محتضر_اصفهانی#جلال_نصر 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ اسفند ۹۹ ، ۰۹:۳۳
جلال نصراصفهانی

درشت پنجه قوام تن ستبر سینه سیه مو

بگو که اشهد ان لا اله الا هو

محتضر اصفهانی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ اسفند ۹۹ ، ۰۶:۵۲
جلال نصراصفهانی